روزی که با امتحان شروع بشه چه حسی داره؟ نمیدونم شاید باحال
تقلبای زیادی از بچها گرفته شد..بچهامون واقعا خلمغزن منو بغل دستیم قشنگ همه سوالارو باهم چک کردیم معلمه ام که هیچکس نمیتونه جلوش تقلب کنه نفهمید
سر درس زیستم بحث خیلی تخصصی ای درباره تخم بوجود اومده بود. یکی داشت به اونیکی توضیح میداد بعد میگفت ببین، این تخمه...و خودتون جو جذاب کلاسمون و قیافه دبیر بسیار گرامی رو تصور کنید
ببعی کلاسمون که در ظاهر خیلی سارد و خاشانه اومد گفت کسی به موهات گیر نداده بعنوان تیکه؟ حوصلم سر رفته میخوام دعوا کنم.. منم گفتم آره و فرستادمشون سراغ چندتا بدبخت و اونم پارشون کرد...بعد اومد گفت بازم کسی گیر داد بگو بیام دعوا کنم. بخندم یا چه؟
زنگ آخر هممون حاج خانوم شده بودیم. من شوکت بودم
تو سرویسم چندتا پسر از کنار ماشین رد میشدن باهم داد زدن جووون و این باعث شد به بایسکشوال بودنم مطمئن تر شم
و در کل، امروز یه حسی مثل شاید باحال داشت. کمتر احساس ایگنور شدن داشتم و بیشتر خندیدیم. کاش هرروز اینجوری بود...